جدول جو
جدول جو

معنی آبس بین - جستجوی لغت در جدول جو

آبس بین
مرحله از رشد شالی که در آن غلاف نشا دو برگ شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب بینی
تصویر آب بینی
آب غلیظ که از بینی می آید، خل، خیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاس بین
تصویر طاس بین
کسی که در طاس فال می بیند، آنکه به وسیلۀ طاس جادوگری می کند
فرهنگ فارسی عمید
(بِ بُ)
سادآوران. و آن چیزی است چون صمغ که در بیخ درخت گردکان کهنه و مجوف یابند
لغت نامه دهخدا
(بِ بی)
مخاط. مرگ. خلم
لغت نامه دهخدا
جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان) :
براهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسبی و چیزت بدزدد کسی
از این در مرا رنجه داری بسی
بخانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد
به پیمان که چیزی نخواهی ز من
ندارم بمرگ آبچین و کفن.
فردوسی.
بپوشم (مرا به آیین به جامه ی عجم
کفن وآبچین ده ز کافور نم.
اسدی.
و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی) و قطیفه گویند.
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ)
آب شناس
لغت نامه دهخدا
کسی که در طاس فال بیند، (آنندراج) :
بر اطراف آن قصرهای متین
نشستند چون مردم طاس بین،
ملاحسین صبوحی
لغت نامه دهخدا
(آبْ، بَ)
کنار جوی را گویند که زیرش مجوف باشد و هر دم آب در آنجا رخنه کند وبیرون رود یا پیوسته تراوش میکرده باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
عمل آب بین
لغت نامه دهخدا
(اَقْ یَ)
تاس گردان، کسی که بر تاس (کاسه) ادعیه نوشته و دعایی میخواند تا تاس خود به حرکت می آید و به جایی که تاس گردان میخواهد میرود، (فرهنگ نظام)، رجوع به تاس باز و ترکیبات طاس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب گین
تصویر آب گین
آینه، مرآت
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بر تاس (کاسه) دعا نویسد و خواند تا تاس خود بحرکت آید و بجایی که وی خواهد رود تاس گردان
فرهنگ لغت هوشیار
کنار جوی که زیرش مجوف باشد و هر دم آب در آنجا رخنه کند و بیرون رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بینی
تصویر آب بینی
آبی غلیظ که از بینی سرازیر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بن
تصویر آب بن
چیزیست مانند صمغ که در بیخ درخت جوز هندی کهنه و مجوف یابند
فرهنگ لغت هوشیار
عاقبت اندیش آنکه از پیش نتیجه کارها را در یابد: مرد آخر بین مبارک بنده ایست (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که وظیفه او این است که ببیند آب بمقداری که معین شده بمحصول میرسد یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو بین
تصویر بو بین
قرقره، ماسوره
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس بین
تصویر تاس بین
دعانویس
فرهنگ فارسی معین
رمال، فال گیر، غیب گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب بینی، دلیل بر فرزند کند. اگر بیند آب از بینی او همی آمد، دلیل کند که وی را فرزند آید و اگر بیند که از بینی او خل بیرون آمد همین دلیل کند - حضرت دانیال
آب بینی در خواب فرزند بود، لیکن اگر بیند که آب بینی بر اندام وی افتاد، دلیل کند که وی را پسر آید. اگر بیند که بر زمین افتاد، دلیل کند که دختر آید. اگر بیند که آب بینی بر زن خویش افتاد، دلیل کند که زن او آبستن گردد، ولیکن فرزند را بیفکند و اگر بیند که زن بر وی آب بینی افکند، دلیل کند که او را پسری آید. اگر بیند که آب بینی در سرای همسایه افکند، دلیل کند که با زن همسایه خیانت کند، و اگر بیند که آب بینی خود را در بستر مردی افکند، همین دلیل کند.
اگر بیند که آب بینی خود را همی خورد، دلیل کند که او را فرزند شود.
اگر بیند که آب بینی او سیاه و تیره بود، دلیل کند که فرزند او را اندوه و مصیبت رسد و اگر بیند که آب بینی او زرد بود، دلیل کند که فرزندش بیمار گردد. محمد بن سیرین
اگر بیند که از بینی او آب همی فرود آید، دلیل کند که وامش داده شود و از رنج و سختی و غم بدهد. اگر بیمار بود، شفا یابد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خسیس بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
آوسن بین
فرهنگ گویش مازندرانی
نایلون کیسه ی پلاستیکی، زرورق
فرهنگ گویش مازندرانی
دروگر، کارگر دروکننده محصول برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
آبستن شدن، باردار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی